زن روح او، از زندگیفراتر از این محل از رحم تولد خود را از پایان آنخورشید گل اشک خود را از بارانخواهر ماه همراه اوستاره چشم خواهر و برادر خود راروح او، جفت بال برای زنان و مرداناو آواز خواندن نماز زیبایی جهانفرم خود را از برکت شیر از سینه خود راپاهای او را صبح ها و ستون ها غروب آفتابچهره او، مادر تماشای بیش از همه چیزسلاح های خود را حمل می کنند در تمام عمرمحراب تولد رحم و اعدام اواو داستان زندگی بشریتچشم خود، دو جنس همهمنشاء خود را در گذشته از آیندهوجود خود را در چیز های جاندار و بی جانخانه اش در جهان، آن جهان است
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen